۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

حس مبهم

از کجا بگم از این سگ دویی که فردا واسه تعویض پلاک توی راهنمایی و رانندگی بزنم،یا از اینکه باید آماده اومدن یکی از دوستان از تهران باشم.
تا اونجا که یادم می یاد آخرین باری که سر از راهنمایی و رانندگی در آوردم برای گرفتن گواهینامه موتور بود که بعد کلی پشیمون شدم. کی تو این دور و زمونه گواهینامه موتور می گیره! ولی یادم نرفته که وقتی به اداره کذا رسیدم، اول یه نیم ساعت گشتم تا به یه یادم زنده رسیدم؛ وقتی هم رسیدم که آقا واسه گرفتن گواهینامه پیش کی باید برم، کدوم اتاق تحویل می گرن و اصلا این سوالا رو از کی باید بپرسم؟ طرف که از این درجه دارای لباس سفید بود، خیلی بی توجه به صورت مسئله سرو گردوند بدن و چرخوند به بقیه راهش ادامه داد. این که خوبه وقتی که به مسئول مربوط رسیدم، یادمه سه بار به طرف فقط سلام کردم ، دریغ از شنیدن حتی یا یه علیک!
یادتون باشه و یادمون باشه که تو کارای اداری کسی سلامتو علیک نیست.نباید از برخوردای سرد پشت میزها به دل گرفت.
ولی با پرابلم دوم چه کنم؟! شما تا حالا شنیده اید که برای یه آدم نصف و نیمه که داره دوباره از راهی برمی گرده و باید از این بابت خوشحال بود ، کسی تو فکر بره؟ اگر دوستم هم مثل مأمور راهنمایی و رانندگی برام مهم نبود چه برخوردی داره. ولی از اومدنش خوشحالم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر